مادر عجیبم یکساعت نشستم باهاش حرف زدم که شاد و سرحال انرژی دار بشه بعد تمام حال و حس خوب منو خورد. دو ساعت التماس کردیم بیا بریم خونه دایی. یبار ما بریم انقدر فس فس کرد انقدر بقیه رو باز گذاشت توی اولويت لباس پهن کنم حالا جمع کنم مامانم زنگ زد لباس عوض کن بریم زن داییت همیشه مرتبه من نا مرتبم و .... که اخر اونا رفتن بیرون بعدم دو کلام با داداشم حرف زد، دید اون حالش خوبه زندگی براش جاری و روان و زیبا شد من موندم و حوضم و خاک بر سرم که خار دارم سریسو...
ما را در سایت سریسو دنبال می کنید
برچسب : نویسنده : imsibekochak بازدید : 47 تاريخ : دوشنبه 27 شهريور 1402 ساعت: 18:39